محل تبلیغات شما

 عقل انسان صبر انسان است!

روزی پسر خیلی فقیری عاشق دختر پادشاه شد . به مادرش گفت : 

من عاشق دختر پادشاه شدم. 

مادر گفت: مگر تو دیوانه شدی ؟آن دختر پادشاه است. اگرپادشاه بفهمد سرتو را می برد! 

دایی پسره وزیر بود. پسر جریان را با دایی اش در میان گذاشت .دایی اش گفت : 

من با دختره حرف می زنم .ببینم چی می گوید .

وزیر به دخترک گفت: خواهر زاده ام عاشق تو شده . او مرد بسیار فقیری هست. دخترک گفت: احضارش کنید. 

پسرک را احضار کردند .او به پسرک گفت :من با یک شرطی با تو ازدواج می کنم! پسرک گفت :چه شرطی؟ 

دختر گفت :باید به من بگویی معنی عقل انسان چیست؟ 

پسرک قبول کرد. دختر شرط کرد که ازدواج می کنند، ولی آن ها فردا صبح جواب را می خواهند. اگر پسرک جواب را پیدا نکرد سر او را می بُرد .بعد از ازدواج صبح فردای ان روز پسرک رفت تا به دنبال جواب بگردد. اما هیچ کس نمی دانست جواب سوالش چیست؟
 گذشت وخیلی راه طولانی رفت تا رسید به یک شهری و سال  به طول انجامید. و شروع کرد ،به کار کردن و بعد از سال تصمیم گرفت که برود به خانه اش و ببیند زنش کجاست ! مادرش کجاست !  دراین مدت کار کردن150درهم جمع  کرده وبه راه افتاد تا بیاید به خانه ا ش . در راه با دو مرد اشنا شد که درحال بازگشت به خانه هایشان بودند و مجدد سوال را از این دو نفر پرسید، اما ان دو نفر هم جواب را نمی دانستند.  دوباره راه افتاد تا رسید به خانه پیرمردی .و آنجا همراه با این دو نفر ازش پذیرای کردند . آنجا یک دختر زیبایی بود و این دختر، دختر یک  پیرمرد بود.  او به دختر گفت ::ایشان پدرتان است ؟ 

دختر پاسخ داد :بله! 

مرد گفت : پس چرا حرف نمی زند ؟ 

دختر پاسخ داد که پدرم هر حرفی بزند، 50درهم می گیرد !مرد پیش خود فکر کرد که  بذار پنجاه درهم را بدهم شاید جواب سوالم را بگیرم . 50درهم را  به پیرمرد داد . پیرمرد گفت:  هروقت خواستی بیرون بروی و دیدی که آسمان کبود است بیرون نرو ، و ساکت شد.
 50درهم دیگر به پیرمرد پرداخت کرد .  پیرمرد گفت:  

اگررفتی جایی استراحت کردی و همه خوابیده بودند تو نخواب ،

و پیرمرد مجدد ساکت شد. تنها 50درهم نزد مرد مانده بود. این50درهم را  نیز به پیرمرد داد .پیرمرد گفت :

اگر رسیدی به خانواده ات و چیزی دیدی صبرکن.! و کاری نکن !

دوباره ساکت شد .قبل از طلوع آفتاب این سه نفر می خواستند به راه بیفتند  . مرد نگاهی به آسمان کرد و دید آسمان کبود است.  یاد حرف پیرمرد افتاد ،و نرفت بیرون . آن دو نفر به راه افتادند و  باران بشدت شروع بباریدن کرد. براثر شدت باران  آن دو نفر در سیلاب غرق شدند.  این یکی ازفایده های گفته پیرمرد بود. بعد از این که هوا کاملا صاف  شد مرد به راه  افتاد و رسید به قصر پادشاهی که استراحتگاهی داشت .
شب شد و همه خوابیده بودند  و مرد یاد حرف پیرمرد افتاد که به او گفت : نخواب و مرد نیز نخوابید .بعد از مدتی که مردم به خواب عمیق فرو رفتند، چندنفر آمدند و تمام وسایل مردم را غارت کردند . فردا صبح آن روز  پادشاه خبردار شد وگفت:  هرکس بتواند ان را پیدا کند  وسایل سرقت رفته را پس بگیرد  ،  من به او اسلحه و 800هزار دینار و طلا می دهم ،مرد یاد حرف پیرمرد افتاد . به پادشاه گفت: 

من می دانم ! پادشاه  گفت : چه کسی وسایل مردم یده آست ؟  ان کجا قایم شدند؟  

وسایل مردم پیدا شدند و به او 800هزار دینارپرداخت شد . مقدار زیادی طلا و اسلحه هم به مرد پرداخت شد . که این هم  یکی از فایده های گفته  پیر مرد بود . دوباره  به راه  افتاد تا رسید به دهکده  کوچیکشان ،  پرسید مادرم کجاست ؟
مردم گفتند : تو کی هستی؟ گفت:
 من فرزند آن مادرم  .
به او گفتند :که مادرت فوت شده است . مرد به طرف خانه را افتاد .
اول می خواست در بزند اما پشیمان شد و رفت بالای دیوار نگاهی به درون خانه انداخت  ودید یکی کنار زنش دراز کشیده اول اسلحش رابرداشت  و می خواست او را بکشد،  اما یاد حرف پیرمرد افتاد که :گفت: صبرکن . رفت پایین و خانم را صدا زد و گفت: مرا می شناسی ؟
زن پاسخ داد خیر!
مرد گفت :من همسرت  هستم .
 زن گفت: خب جواب برای من آوردی ؟
مرد گفت: اول به من بگو! این مردکیست؟  زن پاسخ داد :این  پسرتوست !که همان روز اول گذاشتیش و رفتی.  اگرصبرنمی کرد ممکن بود پسرش را بکشد  .در همان حال  به زن پاسخ داد: 

جواب سوالت عقل انسان صبر انسان است.
اگرصبر نمی کرد ممکن بود غرق شود .
 اگر صبرنمی کرد ممکن بود وسایلش را از دست بدهد پاداش نگیرد.
اگرصبر نمی کرد ممکن بود پسرش را بکشد .
پس نتیجه می گیریم : معنی عقل انسان، صبر انسان است!

سه نکته مهم که اگر رعایت کنید؛ زندگی آرامی خواهید داشت

اگر حافظ امروز بود!/طنز

هزار مرغ ماهی خوار

لطفا آخرین نفر نباشید!

پیرمرد ,  ,مرد ,افتاد ,دختر ,جواب ,پاسخ داد ,دو نفر ,رسید به ,یاد حرف ,به خانه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

miaroomssobor اموزش تاتو با مدرک فنی حرفه ای ininopan میس اِم هستم ؛ اینام فکر و خیالم ! enrababwebn ~World Otaku Crazy~ راهنمای طراحی تاسیسات beckyfang آسمانی Geraldine's page