محل تبلیغات شما

 این طویله و آن چوبدستی!

شخصی به رفیقش گفت: پدر من یک طویله داشت آن قدر طویله بزرگ بود که اگر گوسفندی می خواست به آخر طویله برود چند مرتبه آبستن می شد و می زایید و هنوز به آخر طویله نرسیده بود.

رفیقش گفت: پدر من یک چوپ دستی داشت آن قدر آن چوب دستی بلند بود که با آن ابر های آسمان را جا به جا می کرد.

رفیقش در پاسخ پرسید: پدرت چوب دستی به این بلندی را کجا می گذاشت؟

گفت: توی طویله پدر تو!

اگر حافظ امروز بود!/طنز

هزار مرغ ماهی خوار

لطفا آخرین نفر نباشید!

طویله ,رفیقش ,دستی ,پدر ,جا ,آخر ,داشت آن ,من یک ,پدر من ,بود که ,چوب دستی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کار خرما خریدلوازم اقساطی Lisa's notes فقط برای تو ... Grace's site raspratanis grumetadlo فروشگاه لباس بچگانه لباس زنانه مدل مانتو پالتو کاپشن اورکت مجلسی و بیرونی شمیم گل یاس مجله آنلاین tiocoterde