محل تبلیغات شما

 برگ های کلم و گلبرگ های کلام!

شخصی گرسنه  بود برایش  کلم آوردند.
اولین بار بود که  کلم  می دید .
با خود گفت :  حتما میوه ای  درون این برگ ها است ‌.
 ‌
اولین برگش را کند تا به میوه برسد؛
اما زیرش به برگ دیگری رسید . و زیر آن برگ یک برگ دیگر و.

با خودش گفت : حتما میوه ی ارزشمندی است  که این گونه در لفافه اش نهاده اند !
گرسنگی اش افزون شد و  با ولع بیشتر برگ ها را می کند و دور می ریخت .

وقتی برگ ها تمام شدند متوجه شد  میوه ای در کار نبود!
آن زمان بود که دانست کلم مجموعه ی  همین برگ هاست!

ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم.

در حالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم .

و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم ،
 نه خوردنی و نه پوشیدنی بود  
 فقط دور ریختنی بود !

زندگی ، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش  هستیم بنابراین قدر فرصت ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره  بدانیم .

اگر حافظ امروز بود!/طنز

هزار مرغ ماهی خوار

لطفا آخرین نفر نباشید!

برگ ,میوه ,ها ,کلم ,های ,همین ,برگ ها ,ها را ,حتما میوه ,که باید ,های کلام

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کار و فناوری دوره متوسطه اول آفرینش مدیریت خانواده استان کرمان Francine's receptions دفتر خاطرات بهترین زندگی Elizabeth's memory تبادل نظر mingfecnenstic hurttekmentro