محل تبلیغات شما

حکایت: درشکه سواری ناصرالدین شاه در سرما


نقل کرده اند که در یک روز سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود ،
ناصر الدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد .
درشکه چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد که اتاقک درشکه را برایش گرم کنند و منقل و وافور شاهی را هم در ان مهیا کنند .آنگاه در حالی که دو سوگلی را در دو طرف اش گرفته بود در درشکه گرم و نرم به درشکه چی دستور حرکت داد .
کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد،هوس بذله گویی به سرش زد و برای این که سوگلی های خود را بخنداند ،با صدای بلند به پیر مرد درشکه چی که از سرمای بیرون می لرزید گفت :
درشکه چی ! به سرما بگو ناصر الدین شاه تره هم واست خرد نمی کند !
درشکه چی سکوت کرد !
اندکی بعد ناصر الدین شاه دوباره پرسید:
به سرما گفتی مردک ؟
درشکه چی که از سرمای جانسوز نای حرف زدن نداشت ،؛جواب داد :
بله قربان گفتم .
خب چی گفت ؟
پیر مرد جواب داد : گفت با حضرت همایونی کار ندارم .ولی پدر تو یکی را درمی آورم !

اگر حافظ امروز بود!/طنز

هزار مرغ ماهی خوار

لطفا آخرین نفر نباشید!

درشکه ,چی ,شاه ,سرما ,سواری ,الدین ,درشکه چی ,الدین شاه ,که از ,درشکه سواری ,ناصر الدین ,درشکه سواری ناصرالدین

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ماهنامه تخصصی صنایع چاپ و تبلیغات پژوهش نگار و این منم زنی تنها در انتظار معجزه ای سبز . . . سرطان الکتروتولز - electrotools rotinato کانون اعضای عادی!! جهاددانشگاهی اهل بیت(علیهم السلام) Noreen's blog تسمه پروانه - وی بلت معرفی جدیدترین قراردادهای هوشمند