محل تبلیغات شما

 سزای دوستی با نا اهل!

حکایت

موشی و قورباغه‌ای در کنار جوی آبی باهم زندگی می‌کردند. روزی موش به قورباغه گفت: 

ای دوست عزیز، دلم می‌خواهد که بیشتر از این با تو همدم باشم و بیشتر با هم صحبت کنیم، ولی حیف که تو بیشتر زندگی‌ات را توی آب می‌گذرانی و من نمی‌توانم با تو به داخل آب بیایم. قورباغه وقتی اصرار دوست خود را دید قبول کرد که نخی پیدا کنند و یک سر نخ را به پای موش ببندند و سر دیگر را به پای قورباغه تا وقتی که بخواهند همدیگر را ببینند نخ را بکشند و همدیگر را با خبر کنند. 

روزی موش به کنار جوی آمد تا نخ را بکشد و قورباغه را برای دیدار دعوت کند، ناگهان کلاغی از بالا در یک چشم به هم زدن او را از زمین بلند کرد و به آسمان برد. قورباغه هم با نخی که به پایش بسته شده بود از آب بیرون کشیده شد و میان زمین و آسمان آویزان بود. وقتی مردم این صحنه عجیب را دیدند با تعجب می‌پرسیدند: 

عجب کلاغ حیله‌گری! چگونه در آب رفته و قورباغه را شکار کرده و با نخ پای موش را به پای قورباغه بسته؟!! 

قورباغه که میان آسمان و زمین آویزان بود، فریاد می‌زد: 

این است سزای دوستی با مردم نا اهل!

اگر حافظ امروز بود!/طنز

هزار مرغ ماهی خوار

لطفا آخرین نفر نباشید!

قورباغه ,آب ,پای ,موش ,نخ ,زمین ,نخ را ,به پای ,را به ,نا اهل ,دوستی با

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

maglomoci Kristin's info bangpantitua وبگاه شخصی علیرضا چهره سا Patricia's notes دانش آموزان و مدرسه فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی واحد چابهار مجله اینترنتی کاروک : علم وفناوری،کامپیوتر و اینترنت،ورزش،تغذیه،سلامت Kyle's blog quedimipa