فرهنگِ مماشات با رنج مدام
به قلم علیرضا احمدپور خرّمی
معلم کمی زودتر آمده بود و تعدادی از دانشآموزن بعد از ایشان، یکی یکی وارد کلاس میشدند. ریگی زیر در بود و با هر بار باز و بسته شدنِ در، صدای ناهنجار و دلخراشی تولید میکرد، اما هر دانشآموز بیتوجه وارد شده و مینشست.
معلم کلافه از صدا و عکسالعمل بچهها، منتظر یک اتفاق بود تا درسی بزرگ به ما بدهد. بالاخره دانشآموزی وارد شد و ریگ زیر در، باز ضجهای دلریشکن سر داد. دانشآموز خم شد ریگ را برداشت، توی سطل انداخت و در را با آرامش بست.
معلم شادمان از جای خود برخاست و ضمن تشویق دانشآموز، آیندهای روشن برایش پیشبینی کرد و نکتهای گفت که برای همیشه در ذهن من نقش بست. او گفت:
"بچهها، هیچ وقت بی توجه به مسائل خودتون و اطرافتون نباشید. سعی کنید اون ها رو حل کنید؛ نه این که باهاشون زندگی کنید و اونا مدام روحتون رو سوهان بکشند. اگه به این سوهان روحها عادت کنید، روحتون فرصت پرواز رو از دست میده."
آن دانشآموز الان یک داروساز موفق هست و من در برخورد با هر مشکلی درس استاد برایم جان دوباره میگیرد.
اما متاسفانه جامعهی ما این درس را یاد نگرفته یا فراموش کرده است. ما ریگهای توی کفشمان را بیرون نمیاندازیم، حداکثر آن را لای انگشتان پا میفرستیم و با این رنج مدام زندگی میکنیم. عادت کردهایم به نگه داشتن استخوانهای لای زخم.
روح جامعهی ما، گرفتار مرضی فرهنگی به نام مماشات با مسائل و بیتفاوتی شده است. سنسورِ واکنش ما به مشکلات، از کار افتاده است. ما مردمی افسردهایم، چون که هر کدام با سوهان روحهای زیادی کنار آمده و با آن ها زندگی میکنیم. اگر قیمتها طی یک ماه چندین برابر میشود، اگر حقوقمان کم است، اگر دانشگاههایمان با اِعمال سهمیه و پذیرش انتقالی فرزندان ثروتمندان و یون از خارج به داخل و استخدام اساتید گزینشی به گند کشیده شده، اگر استخدامها بر اساس روابط است نه ضوابط و شایستگی، اگر برخی از تهای نظام را قبول نداریم، اگر فساد و بیکاری جامعه را متلاشی کرده است، اگر اخلاق دُر نایابی در جامعهی ماست و هزاران اگر دیگر، برای این است که عادت کردهایم به کرختی، بیتحرکی، بیواکنشی، مماشات، تعارف بیحد، مصلحتاندیشی، ترسویی و دور شدن از گوهر ناب انسانی خود.
▪️آری پرهای پرواز روحمان ریخته است.
مدام ,سوهان ,زندگی ,رو ,یک ,دانشآموز ,مماشات با ,و با ,کردهایم به ,عادت کردهایم ,رنج مدام
درباره این سایت